آرشا جون وکلاس اول
با سلام
از مهمترین وقشنگ ترین اتفاقات این مدت مدرسه رفتن آرشاجون بود که بعدا عکس هاش رو میذارم
برخلاف تصورمون ارشا روز اول رو گریه کرد وبا گریه کردن از من جداشذ من توی کلاس موندم وروز دوم هم خودم اونو به مدرسه بردم امام روزهای بعد ی شرایط بهتر شد .مغلم خوبش آقای رجایی بود که با بچه ها ارتباط خوبی برقرار کرد .
وخیلی زودتر از اونچه فکرش روبکنیم آرشا جون با شرایط جدید خودش رو وقف داد .معمولا توی فاطله ایی که به خونه می رسه تا قبل از برگشت من از اداره مشق هاشو می نویسه .روزهای اول خیلی حساس بود ومدام پاک میکرد چند باری مجبورشدم پاکنش رو بگیرم تا عادت کنه .
یکی از قشنگ ترین خاطاتش این بود که معلمشون گفته بود با ابرو جمله بسازه وآرشا نوشته بود مادر درسورت ابرو دارد .چون هنوز حرف ص رو نخونده بودند صورت رو با س نوشته بود .
ودیگه اینگه یه روز تولد دوستش بوده آرشا یه مداد گلی که من براش خریده بودم وگفته بودم از ترکیه اومده وبراش خیلی مهم بود رو به دوستش هدیه داده بود .